ما برای سر دادن می رویم

با پای مجروح و حال نزار قصد برگشتن به جبهه کرد و راهی شد. با چشمانی پر از اشک و  با دل نگران گفتم: «با این حالت میخای جبهه بری؟ خدای نکرده اگه اتفاقی برات بیفته چی؟ ». حبیب پاشایی که همراه علی بود، برای دلداری من گفت: «مطمئن باشید خواهر! خودم مواظبش هستم». من که به شدت ناراحت بودم، با حالتی از اندوه و عصبانیّت گفتم: «ولی پاهاتا…» علی ام برگشت و با نگاهی معنادار و خاص خودش گفت: «ما برای سر دادن می‌رویم و شما ما را از دادن پا می‌ترسانید؟»

خاطرات شهید علی تجلائی؛ نقل از: رسم خوبان۳ – شور شیدایی»؛  شهید علی تجلائی، ص۹۳٫ / ستاره بدر، ص ۱۱۲٫

شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست
error: