پیام امام

سخترین لحظات عملیات خیبر بود .همه چیز تمام شده بود .سنگر محکمی نداشتیم که در آن از خودمان محافظت کنیم..جزیره داشت از دست میرفت .محور طلائیه باز نشده بود .مشکل پشتیبانی داشتیم .دشمن خیالش از طرف طلائیه وبقیه جاها راحت شده بود.همه فشارش را گذاشته بود روی جزیره مجنون .همه جاهایی را که میشد از پشتش دفاع کنی از دست داده بودیم .دشمن واردجزیره شده بود.تجهیزات زرهی اش را آورده بود.خط دفاعی محکمی هم پیدا کرده بود.نزدیک شهر بود.من، همت و باکری باهم بودیم .فکر کنم زین الدین هم بود.داشتیم جمع بندی میکردیم که همه چیز دیگر تمام شده.

همین موقع پیام حضرت امام رسید.امام پیام داده بودند« حفظ جزایر،حفظ اسلام است» یک دفعه همت پا شد .گفت:«هیچ مشکلی نیست ، ما خودمان اسلحه میگیریم دستمان .»یک تیربار گرفت دستش وگفت:«من تیر بار میگیرم ومیروم فلان جا.»

باکری هم یک اسلحه برداشت ،گفت:«من هم میروم فلان جا»

ما اهل اینجا نیستیم ص۲۹

شما میتوانید این مطلب را از طریق شبکه های اجتماعی زیر به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست
error: